دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2879
تعداد نوشته ها : 5
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
  اساس کار آموزش و پرورش سا خت انسان است نه ماشین.پل ژانه خدا پدرتو بیامرز پل که این جمله را خودت گفتی خودت شنیدی و بجز خودت هیچ.روز اول مهر بود وزنگ اول،اولین درسی که ما داشتیم ریاضی بود معلم که سر کلاس آمد وخودشو معرفی کرد فهمیدم که این معلم با بقیه فرق داره معلم خشکی نیست وموافق جمله بالا و با دانش بروز چند وقت که گذشت با دانش قبل خودم وراهنمایی های معلمم توانستم برنامه برای حل معادلات درجه اول بنویسیم ومی دانستم که با استقبال معلمم مواجه می شوم حدسم درست بود حالا وقت اجرای برنامه بود برای اجرای برنامه به کامپیوتر نیاز داشتم به دفتر معاون مدرسه رفتم تا  با استفاده از کامپیوتر معاون مدرسه برنامه را اجرا کنم از شانس بد من معاون مدرسه نبود وکامپیوتر هم رمز عبور می خواست در عصر سرعت و تکنولوژی پیدا کردن ناظم مدرسه سه ماه طول کشید تازه بعد از این مدت اوهم رمز کامپیوتر مدرسه(به اصطلاح خودش شخصی)را به من نمی داد پاک نا امید شدم و با حا لتی چون بز بد اخلاق بروی پله های مدرسه ولو شدم و مثل ایکیو شروع کردم به فکر کردن صدا دار:تق....تق.....تق یهو چراغ مغزم روشن شد ورفتم تو فکر کامپیوتر آزمایشگاه باصدای بلند فریاد زدم:یافتم ....یافتم....یافتم وبه سرعت به طرف آزمایشگاه مدرسه دویدم در این لحظه به معاون که داشت از آزمایشگاه بیرون می آمدبر خورد کردم گفت :چطه گفتم:آقا درو نبندین با کامپیوتر کار دارم.معاون گفت:حالت خوبه اولندش بچه-ها رو تنهایی به آزمایشگاه راه نمی دن اگر هم معلمت گفته باید بری چهار تا امضا از معلمی که باهاش کارداری،سه تا شادهد وپنج تا ضامن کارمند و هفت ضامن بازاری بیاری.دویمندش اینارو نگاه کن اسامی معلمانی هستند که پارسال ثبت نامشون تکمیل شده و تو نوبتن دیدم هف هشتا برگهA2 زدن بهم وبا فونت25/0 اسامی شان را نوشته اند گفتم آقا ببخشید کی نوبت من می شه گفت:چقدر تو هولی اگر ثبت نامت کامل بشه یه سه سالی طول می کشه اونم فقط سه دقیقه تو آزمایشگاهی گفتم از هیچی که بهتره اسم معلمونو بنویسین گفت:پس بیا امضای اینارو بگیر.دیدم یه طومار سی چل متری به من داد که از نوه مسؤل بخش خدمات مدرسه بود تا پسر عموی دختر دایی خاله مادر ریس کل که از این افراد عده ای خارج ارکشور بودند،بعضی ها مرده بونذ وباید امضای وارث هایشان را می گرفتم خلاصه بعد شش ماه کهنوبتم شد معاون به من گفت:راستی فلانی نفت کا مپیوتر تملام شده حاضری نوبتت رو بدی به یک نفر دیگه تا نفت گیر بیاری به ناچار قبول کردم و دوماه درگیر نفت کوپنی شدم بعد از شش سال و دوماه به   آزمایشگاه مشرع شدم  کامپیوتر بسیار نوین و پیشرفته بود تا نفت را درونش ریختم یک دقیقه ای طول کشید اما تا تلنبه زدم دیدم تمام تجهیزات به خاطر تمام شدن وقت قطع شد.فقط در کف ماندم که چطوری این کنترل زمان که دقتش به هزارم ثانیه می رسید را تهیه کرده.بعد از شونصد ماه فهمیدم که در عصر سرعت که همه با سرعت نور کار می کنند ما باسرعت لاک پشتپا شکسته کار می کنیم زیاد فرقی هم نداره؟! در نتیجه در مدرسه به خاطری که اعصابت راحت باشه باید همرنگ محیط،ماشین شوی .                      
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
X